سگي پارس ميكند ، آبي روان است ، جير جيرك ها فرياد ميزنند از ترس ، در ميان اين هياهوي وحشي دلم ميل پرواز دارد ، شايد هم حسرت غرق شدن را ، دلم همت سفر ميخواهد ، دلم شوري براي عشقي دگر ميخواهد ، دلم كرشمه اي از چشم ساربان ميخواهد و يا شايد غيرتي از جان ميخواهد ، براي رفتن ، براي اوج گرفتن . در من زمزمهاي ميگويد لحظه اي تامل بايد ، لخظه اي انديشه بايد براي پيمودن .
آه... افسوس كه مرا از انديشه ام چشم ياري نيست ، چندي از عمر را زندگي كردم ، اما نه ... زندگي نبود ، زيرا زندگي انديشيدن است و من نميدانم كه او را كجا گم كرده ام ، شايد در سرداب روزهاي يخ زده آن را به هيمه عشق افروخته باشم و شايد آن را به بهاي يك لبخند فروخته باشم ، اگر هم چنين باشد چه باك ؟
انديشه همه ادعاست ، انديشه حرف بي صداست و مرا ديگر طاغت سكوت نيست . مرا ديگر آرامشي براي زمزمه نيست ، ميخواهم كه همه شبهاي بي ستاره را فرياد بزنم ، ميخواهم كه همه دردهاي شقايق را در بغض گلو به مرهم اشك بسپارم و سوگند ياد كنم كه از اين پس رسوايي پيشه سازم .
كو شرابي از پياله عشق تا كه لبهاي بسته ام را به هياهوي مستي بدراند . كو چشم مستي كه لذت قهقهه را بر من بچشاند و چه زيباست فرهاد وار تيشه بر كوه انديشه زدن ، خاك ميكده بر سر زدن ، انا الحق شدن ، منصور شدن ، حلاج شدن !
سگي پارس ميكند ، آبي روان است ، جير جيرك ها فرياد ميزنند از ترس ، در ميان اين هياهوي وحشي دلم ميل پرواز دارد ، شايد هم حسرت غرق شدن را ، دلم همت سفر ميخواهد ، دلم شوري براي عشقي دگر ميخواهد ، دلم كرشمه اي از چشم ساربان ميخواهد و يا شايد غيرتي از جان ميخواهد ، براي رفتن ، براي اوج گرفتن . در من زمزمهاي ميگويد لحظه اي تامل بايد ، لخظه اي انديشه بايد براي پيمودن .
آه... افسوس كه مرا از انديشه ام چشم ياري نيست ، چندي از عمر را زندگي كردم ، اما نه ... زندگي نبود ، زيرا زندگي انديشيدن است و من نميدانم كه او را كجا گم كرده ام ، شايد در سرداب روزهاي يخ زده آن را به هيمه عشق افروخته باشم و شايد آن را به بهاي يك لبخند فروخته باشم ، اگر هم چنين باشد چه باك ؟
انديشه همه ادعاست ، انديشه حرف بي صداست و مرا ديگر طاغت سكوت نيست . مرا ديگر آرامشي براي زمزمه نيست ، ميخواهم كه همه شبهاي بي ستاره را فرياد بزنم ، ميخواهم كه همه دردهاي شقايق را در بغض گلو به مرهم اشك بسپارم و سوگند ياد كنم كه از اين پس رسوايي پيشه سازم .
كو شرابي از پياله عشق تا كه لبهاي بسته ام را به هياهوي مستي بدراند . كو چشم مستي كه لذت قهقهه را بر من بچشاند و چه زيباست فرهاد وار تيشه بر كوه انديشه زدن ، خاك ميكده بر سر زدن ، انا الحق شدن ، منصور شدن ، حلاج شدن !
اگر تازه ازدواج كرده ايد از اين خطاها نكنيد
روز جهاني بزرگداشت كوروش كبير7ابان
اين داستان تكان دهنده واقعي است عشق و تاريخ مصرف
دختر خانوم هاي دم بخت بايد بدانند
8پدیده علمی تخیلی که به حقیقت پیوسته اند
265523 بازدید
8 بازدید امروز
43 بازدید دیروز
502 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian